آب رفته را توی جوب
تف کردم
و زندگی از کنار من گذشت
گذشت
تا آسیاب ها بچرخند
گذشت مثل سگی بی محل
محل مناسب برای گذر
دکه سیگار فروشی است
به جگر های له شده
نگاه کنیم و با تامل
جوب را به شهر تف کنیم
که در این روز گار قحطی
به دجله انداختن نیکی است
گذشت
گذشت
گذشت
ده سال
بیست سال
تا صد سال اول عمر
گذشت خوب است
بعد به سختی می شود گذشت
از چهار راه
از پل هوایی
از مرگ
مرگ بر این روزگار سگی
شعاری که از ذهن من گذشت
کشیده شد به محله به کوچه به دیوار
پل هوایی
وگذشت از چهار راه
و حتی ازمرگ
گذشت
گذشت
گذشت
از من تنها مرگ ماند
و این روزگار سگی
شاه شد
منافق شد
صدام شد
و...
و گذشت
زندگی از کنار من گذشت